Saturday, January 14, 2012

کجایند مردان بی ادعا (تقدیم به سردار حسین علایی)

شب و خلوت و بغض نشکفته ام
شب و مثنوی های ناگفته ام

شب و ناله های نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو

من امشب خبر می کنم درد را
که آتش زند این دل سرد را

بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سرزند از گریبان من

مرا کشت خاموشی ناله ها
دریغ از فراموشی لاله ها

کجا رفت تأثیر سوز دعا
کجایند مردان بی ادعا

کجایند شورآفرینان عشق
علمدار مردان میدان عشق

کجایند مستان جام الست
دلیران عاشق شهیدان مست

همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نام آورند

هلا ! پیر هشیار درد آشنا
بریز از می صبر در جام ما

من از شرمساران روی توام
ز دُردی کشان سبوی توام

غرورم نمی خواست اینسان مرا
پریشان و سردرگریبان مرا

غرورم نمی دید این روز را
جنان ناله های جگرسوز را

غرورم برای خدا بود وعشق
پل محکمی بین ما بود و عشق

نه ! این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن دل من نبود

من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم

از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا

هلا ! دین فروشان دنیاپرست
سکوت شما پشت ما را شکست

چرا ره نبستید بر دشنه ها ؟
ندادید آبی به لب شتنه ها ؟

نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق

اگر داغ دین بر جبین می زنید
چرا دشنه بر پشت دین می زنید؟

خموشید و آتش به جان می زنید
زبونید و زخم زبان می زنید

کنون صبر باید بر این داغ ها
که پر گل پود کوچه ها ، باغ ها

شب است و سکوت است و ماه است و من